طلاق در دنیای مدرن گفته بود: «طلاق، زاییده دنیای مدرن است» و من حرفش را باور نکرده بودم. او استدلال پشت استدلال که این جداییها نشانه شجاعت آدمهاست و وقتی پرسیدم این همه راه، چرا طلاق؟ جوابی برایم نداشت. حالا آدمها متفاوتند، اما همهشان استدلالهایی برای خودشان دارند، استدلالهایی که از زندگی در دنیای تازهای نشئت میگیرد که برای طلاق دلایلی غیرموجهتر از اصل آن میسازد. بین دوستهای نزدیکم، هستند آدمهایی که به خاطر حرف یک فالگیر قدم به دنیای مطلقهها گذاشتهاند. شاید باورش سخت باشد، شاید باور نکنی که آنها تمام زندگیشان را روی صحبتهای آدمی میگذارند که هیچ تجربهای در هیچ زمینهای الا انداختن برگههای ثابت ندارد و با همان برگههاست که سرنوشت آدمها را تعیین میکنند. میخواستم بدانم داستان از چه قرار است و چه سری در این میان نهفته است. برای همین بود که شال و کلاه کردم و تا خانهای در یکی از خیابانهای فرعی، اما در میانه شهر رفتم. زنی در را به رویم باز کرد که میانسال بود و هرچه تلاش کردم نتوانستم سنش را حتی توی ذهنم تخمین بزنم. گفت: خانومم، کفشهات رو دربیار. و من سرم را انداختم پایین و بندهای کفشم باز نمیشد. نزدیکتر شدم، در را بستم و زل زدم توی چشمهایش. فنجان قهوه را دستم داد و گفت اینجا بنشین تا برگردم. «دود سیگار اذیتت نمیکند؟» خندیدم که نه. مثلا نشانه همراهی من بود دیگر. میخواستم راز صحبتهایشان را کشف کنم که بیشتر از دکترهای روانشناس و جامعهشناس اثر میگذارد و هر چه آنها در تلاشند تا آمار طلاق را یک جور خوبی پایین بیاورند، اینها دست از شیطنت برنمیدارند و با آمار سر ناسازگاری دارند. از قضا و اتفاقا شوهری ندارم که بخواهد درباره حال و روزش با من صحبت کند. از در و دیوار حرف میزند و من با این سوال درگیر شدهام که حالا چطور بروم سر اصل مطلب؟ او میگوید:«دختری هستی که اعتمادبهنفست خوب است.» و من فکر میکنم به خاطر آنکه برای نشستن روی صندلی اجازه نگرفتم این جمله را میگوید. با جدیت برگه,زندگی پس از طلاق,طلاق در دنیای مدرن,مشکلات دنیای مدرن ...ادامه مطلب
اوتیسم و دنیای یک کودک درخودمانده چگونه است؟ عمر این کودکان و راه مواجه با آن – زمان مطالعه ۵ دقیقه است. یک کودک اوتیسم روزی که سینا به دنیا آمد همه چیز طبیعی بود، پرستار او را در ملحفه ای تمیز پیچید و در آغوش من قرار داد، همسرم، مادر و سایر اطرافیان از دوست داشتنی بودن و زیبایی او می گفتند. اما وقتی سینا دو ماهه شد احساس کردم با خواهر و برادرش تفاوت دارد. او بی تحرک تر از سارا و سامان در دوره کودکی اش بود. با چشم هایش حرکات افراد را دنبال نمی کرد، به نظر می رسید نسبت به من و پدرش و بقیه چیزهای جالب محیط بی تفاوت است. اگرچه در همان سنی شروع به راه رفتن کرد که خواهر و برادرش، اما هیچ وقت نتوانست حرف بزند. از همه این ها تلخ تر برایم این بود که سینا از اینکه در آغوش گرفته شود ابراز ناراحتی می کرد. وقتی با شوق مادرانه او را در آغوش می گرفتم برعکس همه بچه ها به جای اینکه خوشحال شود ناراحت می شد و تلاش می کرد که او را زمین بگذارم. وقتی من یا پدر و حتی خواهر و برادرش سعی در حرف زدن و جلب توجه کردن داشتند، از تماس چشمی با ما خودداری می نمود. حتی وقتی چیزی می خواست مثلا اسباب بازی یا خوراکی، اشاره نمی کرد و من بایستی به سختی حدس بزنم که چیزی می خواهد. تنها کاری که در چنین موقعیتی انجام می داد نگاه کردن به آن شی دلخواه بود. در حالیکه در چنین موقعیتی خواهر و برادرش در حالی که به آن اشاره می کردند به من نیز نگاه می کردند. کودک درخودمانده و بازی هایش سینا از بازی تنها و تکراری با یک یا چند وسیله خاص لذت می برد. مثلا ساعت ها مشغول باز و بسته کردن قوطی کبریت می شد و یا مدت ها روی چرخاندن لاستیک ماشین اسباب بازی اش تمرکز می کرد. از تغییر دادن تزیین و چیدمان خانه به شدت آشفته می شد به خاطر دارم وقتی که با شوق فراوان مبلمان و دکوراسیون خانه را برای سال نو تغییر داده بود چطور آشفته و گریان شد. وقتی هفت ساله شد. مجذوب کلیدهای برق اتاقش شد و ساعت ها شروع به خاموش و روشن کردن کلید برق می نمود. من نمی خواستم باور کنم که پسرم مشکل خاصی دارد و همواره به خود دلگرمی می دادم که وقتی بزرگ شود این حالت ها تغییر خواهد کرد. اما با ورودش به مدرسه و به توصیه معلم دلسوزش او را برای بررسی بیشتر به روان شناس بردیم. اکنون سینا به دبیرستان مخصوص ک,اوتیسم,کودک اوتیسم,رفتار با کودک اوتیسم,سوالات در مورد اوتیسم ...ادامه مطلب
طلاق طلاق در دنیای مدرن گفته بود: «طلاق، زاییده دنیای مدرن است» و من حرفش را باور نکرده بودم. او استدلال پشت استدلال که این جداییها نشانه شجاعت آدمهاست و وقتی پرسیدم این همه راه، چرا طلاق؟ جوابی برایم نداشت. حالا آدمها متفاوتند، اما همهشان استدلالهایی برای خودشان دارند، استدلالهایی که از زندگی در دنیای تازهای نشئت میگیرد که برای طلاق دلایلی غیرموجهتر از اصل آن میسازد. بین دوستهای نزدیکم، هستند آدمهایی که به خاطر حرف یک فالگیر قدم به دنیای مطلقهها گذاشتهاند. شاید باورش سخت باشد، شاید باور نکنی که آنها تمام زندگیشان را روی صحبتهای آدمی میگذارند که هیچ تجربهای در هیچ زمینهای الا انداختن برگههای ثابت ندارد و با همان برگههاست که سرنوشت آدمها را تعیین میکنند. میخواستم بدانم داستان از چه قرار است و چه سری در این میان نهفته است. برای همین بود که شال و کلاه کردم و تا خانهای در یکی از خیابانهای فرعی، اما در میانه شهر رفتم. زنی در را به رویم باز کرد که میانسال بود و هرچه تلاش کردم نتوانستم سنش را حتی توی ذهنم تخمین بزنم. گفت: خانومم، کفشهات رو دربیار. و من سرم را انداختم پایین و بندهای کفشم باز نمیشد. نزدیکتر شدم، در را بستم و زل زدم توی چشمهایش. فنجان قهوه را دستم داد و گفت اینجا بنشین تا برگردم. «دود سیگار اذیتت نمیکند؟» خندیدم که نه. مثلا نشانه همراهی من بود دیگر. میخواستم راز صحبتهایشان را کشف کنم که بیشتر از دکترهای روانشناس و جامعهشناس اثر میگذارد و هر چه آنها در تلاشند تا آمار طلاق را یک جور خوبی پایین بیاورند، اینها دست از شیطنت برنمیدارند و با آمار سر ناسازگاری دارند. از قضا و اتفاقا شوهری ندارم که بخواهد درباره حال و روزش با من صحبت کند. از در و دیوار حرف میزند و من با این سوال درگیر شدهام که حالا چطور بروم سر اصل مطلب؟ او میگوید:«دختری هستی که اعتمادبهنفست خوب است.» و من فکر میکنم به خاطر آنکه برای نشستن روی صندلی اجازه نگرفتم این جمله را میگوید. با جدیت ,طلاق،دنیای مدرن ...ادامه مطلب